از اینجا رفته ای اما هنوز از من خبر داری

ساخت وبلاگ
از اینجا رفته ای اما هنوز از من خبر داری
تو که در خواب هایِ من حضوری مستمر داری

به یادِ تو می افتد پلک هایم رویِ هم آرام
تویی که برخلافِ قرص هایِ خواب، اثر داری

اگرچه سخت دلخونم، ولی باز از تو ممنونم
همین که گاه گاهی این طرف ها هم گذر داری

چه عطرآگین به من از آمدن هایِ تو می گویند
شمیمِ یاس هایی را که با خود پشتِ در داری

صدایِ پایِ تو زیباترین موسیقیِ دنیاست
چه غوغا می شود وقتی به سویم گام برداری

دو چشمت قهوه ای، نِسکافه ای لبخندِ غمگینت
کنارش پولکی خوب است یا میلِ شکر داری؟

به نیکوتینِ موهایِ تو نخ نخ کرده ام عادت
پزشکم گرچه می گوید برایِ من ضرر داری

خیالت خیسِ فواره، لبِ حوض است و می بینم
که با گنجشک ها نان و پنیری مختصر داری

برایت عاشقانه شعر می خوانم، و می دانم
غزل هایِ مرا از شاملو هم دوست تر داری

خدا هم مطمئنم گریه کرده بی تو مثلِ من
مگر کم چکه یِ قندیل از عصرِ حجر داری؟

در اینجا یک جهان جایِ تو خالی مانده، آنجا چه؟
اگر روزی بیایم جا برایِ یک نفر داری؟


                          «شهراد میدرى»

دلانه:

 

مگر می شود

 مگر می شود آدم

 سال های بعد را به یادآورد

 و برای خودش گریه کند؟!!...

 

غزلك(یک جرعه غزل، دریا دریا دلتنگی)...
ما را در سایت غزلك(یک جرعه غزل، دریا دریا دلتنگی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qazalak88o بازدید : 281 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1396 ساعت: 18:40