مجلس سوم: مردی که صبح امیر بود، شب کسی را نداشت...
به آن که طناب دور گردنش می انداخت...،
به آن مردی که تازیانه بالا برده بود تا تنش را سیاه کند...،
به مردمی که ایستاده بودند به تماشا....،
به زنی که دلش به رحم آمده بود و آبش داده بود،
به رهگذرانی که نمی شناخت،
حتی
به بچّه ها التمــــــــــــــاس می کرد :
« یکی را روانه کنید به حسین(علیه السلام) بگوید که نیـــــــــــــــــــــــــــــــــا...»
«صل الله علیک یا مسلم بن عقیل»
چای تلخ روضه زخم قلب ما را خوب کرد
حبهی قندی به مــا دادند و مرهم، جمع شد
برچسب : بسم رب فاطمة,بسم رب الفاطمه, نویسنده : qazalak88o بازدید : 67